گفتیم که «دل»‌های بندگان، ظرف‌های خدا هستند و پروردگارY فقط مهمان دل‌هایی خواهد بودکه «پاک»تر، «صاف»تر، «رقیق »تر و «استوار»تر باشند و برای رسیدن به این مهم، باید نگهبان «دل» بود، زیرا در اثرعدم مراقبت و نگهبانی از آن، به بیماری هایی دچار می‌شود که پروردگار به آن نظر نخواهد کرد و زندگی هم به کامش بی‌مزه و سرد می‌شود.

آری برادرم و خواهرم، به علت نگاه‌های آلوده، سخنان بیهوده، هم نشینی‌ها و رفت وآمدهای بی‌فایده و لقمه‌های حرام، «دلِ» ما «بیمار» می‌شود و اولین نشانه‌های این بیماری، «غفلت و فراموشی» است. غفلت از چه کسی و از چه چیزی؟ غفلت از «خدا» و سپس از «خود»، و این، نصِ صریحِ قرآن است: «وَلاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوااللهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ» یعنی: «وهمانند کسانی نباشید که خداوند را از یاد بردند و خدا نیز آنان‌را از خود غافل کرد«.

صاحبان «دل»های غافل، «حریص»اند اما در همان حال، خسته و» مأیوس»اند چرا؟ زیرا:

آنان حرصِ در«نگاه» دارند، هرآن چه را می‌شود دید، می‌بینند؛ کنترلی بر زبان وگوش خود ندارند، به هر چیزی گوش می‌دهند و تا می‌توانند بدون نیاز ویا درخواست دیگران، زبان در دهان می‌چرخانند و «چیز» می‌گویند؛ به سهم خود راضی نیستند و نصیب دیگران را هم می‌ربایند و از دستشان می‌گیرند؛ هر آشغالی را جمع کرده، آن‌ها را درعوضِ درّ و مروارید در گنجینه‌ی «قلب» خویش می‌چینند؛ قلبی که می‌بایست هر سطر آن با آیات یزدان و نشانه‌های آن عزیزِ مهربان نگاشته شود ولی متأسفانه با «خَر مُهره»ها وآهن‌پاره‌های بی‌فایده و از بین رفتنی، انباشته می‌گردد.آن‌ها، خود را برای جمع‌آوری پول زنده نگه دارند نه این که پول را برای بهبود زندگی و رسیدن به فرزانگی به دست آورند. چنین افرادی، بیش ازآن که در فکر فردا باشند، غرق در امروزند و پیش از آن‌که ببُرّند، می‌دوزند؛ بدون شناسایی مقصد شان، می‌روند و بدون هیچ هدفی می‌دَوَند و به جای آن که دِل‏‎‎ْ گرم باشند، سرگرم‌اند؛

بیماری «غفلت از خدا و فراموشی خود»، باعث می‌شود که انسان، نه نگاهی به گذشته‌ی خودکندکه تا کنون به کجا رسیده و چه کاری کرده است؟ و چه تأثیر و نقشی در محیط و محلِ زندگی‌اش داشته است وآیا می‌تواند در تنهایی و خلوت خویش درونش را راضی کند که به عنوان یک انسان توانسته چه «اثر» و «جای پایی» از خود بر پهنه‌ی هستی بر جای گذارد؟ و متأسفانه چشم اندازی نیز، به آینده ندارد تا ازهدر رفتن نیروها و امکاناتش جلوگیری نماید و در فرصتی که باقی است به نحوی احسن آن‌چنان که مورد رضای حق تعالی است، استفاده کند و به همین دلیل است که همیشه خسته و مأیوس‌اند و مجبوراند که باز هم، و بیش از پیش، خود را مشغول و سرگرم کنند تا ندای درون و فریاد قلب خویش را نشنوندکه آنان را هر چند گاهی هشدار می دهد: به کجا چنین شتابان؟

صاحبان دل های غافل، هیچ گاه صدای مظلومان و رنج دیدگان را نمی‌شنوند، دود و حرارت ِ آتشِ فتنه و فساد را حس نمی‌کنند و برای فرار از تکلیف دینی و انسانی خود، نقاب ِ «به من چه؟» و «این کارها از توان من خارج است» را به چهره می‌زنند. به هر قیمتی نان می‌خورند و هم به میخ می‌زنند و هم به نعَل.